«تیراندازی در یک مراسم عروسی در خرمآباد موجب کشته شدن یک کودک ۶ساله شد». این خبر بیست وششم اردیبهشت امسال منتشر شد؛ خبری هولناک که ما را غمگین کرد ولی متعجب، نه. پیش از این هم بارها شنیده بودیم که شلیک گلوله به عنوان بخشی از آیین عروسی و عزا، فاجعه به بار آورده است.
استان های غربی و جنوبی کشور مثل لرستان، کهگیلویه و بویراحمد، سیستان وبلوچستان، خوزستان و کرمان این سنت را از پیشینیان خود به ارث بردهاند و در بعضی از شهرها و روستاها همچنان به آن پایبند هستند در حالی که بر اثر گذر زمان هم فلسفه و دلیل انجامش از بین رفته و هم پیامدهای جبران ناپذیری در پی داشته است. رسم، سنت ها و آیینها، قرارداد های زندگی اجتماعیاند که بنا به مقتضیات زمانی و مکانی شکل میگیرند، نه اصولی تخطی ناپذیر و لازمالاجرا که اختیار حذف و تغییرشان از دست ما خارج باشد. پس چرا رسم تیراندازی در جشن و عزا به رغم پیامدهای بسیارش هنوز معتقدانی دارد؟ دو شهروند اهوازی در این باره توضیح میدهند.
مروری مختصر بر پیشینه سنت تیراندازی در مراسم و پیامدهای آن در چند سال اخیر / تیر ِسنت قربانی میگیرد
درباره ریشه تیراندازی در مراسم عزا و عروسی، بسته به هر منطقه دلایل مختلفی مطرح میشود. عدهای معتقدند این رسم در گذشته با هدف اطلاعرسانی انجام میشده است. یکی از بزرگان قوم یا کسی که مهارت تیراندازیاش زبانزد بوده، ازطریق شلیک گلوله به دیگران خبر میداده که جشنی یا عزایی برپا شده است. نظر دوم میگوید در بعضی از اقوام منشأ آن را باید در آیین «کُتلبندی» جست وجو کرد. وقتی شخصیت مهمی از دنیا میرفته، بازماندگان طی مراسمی «کتل» بر پا و تفنگها را به نشانه سوگواری بر اسب کتل آویزان میکردهاند. این رسم همچنان در بعضی شهرها در مراسم عزاداری مذهبی اجرا میشود. دیدگاه سوم معتقد است تیراندازی در جشنها راهی برای ابراز شادمانی مثلا از تولد نوزاد پسر یا ازدواج فرزند بوده و در سایر مراسم، روشی برای ابراز ارادت به شمار میرفته که به افتخار فرد صاحب مراسم انجام میشده است. هرچه هست، میدانیم این رسم از زمانهای دور تا الان دوام آورده، به رغم آن که افراد زیادی کشته یا مجروح شدهاند و باعث دعواهای قبیلهای فراوانی شده است. به علاوه میدانیم بسیاری از ساکنان مناطق جنوبی و غربی کشور، دل خوشی از این رسم غلط ندارند. برای مثال در خوزستان عدهای با راهاندازی کارزار ««نخله و لا طلقه»، یعنی کاشت نخل به جای تیراندازی خواستار پایان دادن به این رسم شدهاند. همچنین بعضی ریش سفیدهای عشایر قاعده تازهای بنا کردهاند که طبق آن اگر کسی قصد برگزاری مراسم ترحیم در مسجد داشته باشد، از صاحب عزا تعهد میگیرند که تیراندازی انجام نشود. این تلاش های پراکنده به علاوه اقدامات قانونی مثل تعیین مجازات برای حمل و نگهداری سلاح و پیگرد قانونی متخلفان آن طور که باید تأثیر بازدارنده نداشته است. در ادامه تعدادی از حوادث سال های اخیر را مرور میکنیم.
*معضل تیراندازی در مراسم عروسی و عزا؛ گلوله سرگردان نوجوان اهوازی را راهی بیمارستان کرد.
*فرمانده انتظامی شهرستان ریگان [استان کرمان] از دستگیری فردی که در پی تیراندازی در یک جشن عروسی باعث قتل دو کودک 5 و 7ساله شده بود، خبر داد.
*در استان فارس بر اثر تیراندازی با اسلحه ساچمهای در یک آیین عروسی 39نفر مصدوم شدند.
*حادثه تیراندازی طی برگزاری مراسم عروسی در کرمانشاه منجر به کشته و زخمی شدن ۲۰ نفر شد.
*تیراندازی هوایی در یک مراسم ختم در مسجد سلیمان موجب کشته شدن یک دختر10ساله شد.
گفت وگو با یک صنعتگر اهوازی که گلولهای سرگردان او را از ناحیه دست مجروح کرد/ تیری از غیب دستم را سوراخ کرد
مریم (اسم مستعار) 36 ساله است و مدیرعامل یک شرکت معتبر در اهواز. سالها پیش کارش تولید و آموزش صنایع دستی بوده است اما گلولهای که از ناکجا سر میرسد و استخوان دستش را خرد میکند، او را برای همیشه از هنر دور میکند. مریم در همان سال های فعالیت هنری، یک روز در نمایشگاهی در دانشگاه آزاد اهواز شرکت میکند. بقیه ماجرا را از زبان خودش بشنوید:
مسئولان گفتند چشم خوردی!
در محوطه دانشگاه حدود 15 – 20 تا غرفه زده بودند. پاییز بود و نزدیک غروب. توی غرفه خودم مشغول کار بودم. دستم چرب شده بود و داشتم با شلوارم تمیزش میکردم که احساس کردم دستم سوخت. بلافاصله در ران پا هم احساس سوختگی کردم. از شدت درد نمیتوانستم دستم را باز کنم و ببینم چه اتفاقی افتاده است. رفتم توی غرفه کناری که بپرسم کسی چیزی دیده و صدایی شنیده است یا نه. داشتم حرف میزدم که از حال رفتم. بچهها و مسئولان حراست دانشگاه دورم جمع شدند. دستم را به زور باز کردند، خون از پایین دستم بیرون میزد. یک دستمال زیر دستم گذاشتند که جلوی خون را بگیرند، خون از بالا فواره زد. فهمیدیم استخوان سوراخ شده. میشنیدم که میگفتند تیر خورده ولی باورم نمیشد. مسئولان دانشگاه مرا به بیمارستان فرستادند و خودشان همراهم نیامدند چون میگفتند تو دانشجوی ما نیستی! توی بیمارستان فهمیدم یک تیر جنگی از کلاشینکف شلیک شده و در پایم جا خوش کرده است. تیر، مفصل اول و دوم انگشت شستم را سه تکه کرده بود و همان طور که داشتم دستم را پشت و رو روی شلوارم میکشیدم، رفته بود توی ران پا و ماهیچه را تراشیده بود. توی دستم پلاتین گذاشتند و ران پا را شکافتند تا ماهیچه را ترمیم کنند. بعد از 40، 50 جلسه فیزیوتراپی مشکل پایم حل شد و حالا فقط کمی ضعف دارد ولی دستم، مثل چوب خشک سرهم بندی شده است. از آن به بعد خیلی کم در زمینه تولید صنایعدستی کار کردم. همه اینها بار مالی بسیار زیادی به من تحمیل کرد ولی در این حادثه هیچ کس احساس مسئولیت نمیکرد. نه بیمه، هزینههای بیمارستان را پذیرفت و نه اداره میراث فرهنگی اقدامی کرد. بعدها من را فرستادند پیش یک مقام امنیتی و قول پیگیری دادند. تنها چیزی که از این وعده نصیبم شد، جمله عجیب مسئول دبیرخانه آن نهاد بود که به من گفت: «چشم خوردی!»
احساس ناامنی همیشه همراهم است
از مریم میپرسم معلوم شد تیر را چه کسی و چرا شلیک کرده است، میگوید: «ضارب مشخص نشد ولی درباره دلیل این اتفاق در اداره آگاهی برایم توضیح دادند، توضیحی که سوزش از سوز شلیک بدتر بود: «پشت دانشگاه یک منطقه گانگستری است که محل خرید و فروش اسلحه است. هنگام رد وبدل کردن اسلحه یک تیر آزمایشی درمیکنند. شانس آوردی که نمردی! میدانی هر سال چند نفر در آن منطقه میمیرند؟» بعدها در دادگاه گفتند تیری که به من اصابت کرده، در یک عروسی شلیک شده که در آن نزدیکی برگزار شده است. در همه این حدسها و توضیحات، جمله «شانس آوردی که نمردی» را بارها و بارها شنیدم. انگار اتفاقی عادی است که البته همین طور هم هست. بارها برای نزدیکانم پیش آمده که هنگام رانندگی، تیری از آسمان آمده و سقف ماشینشان را سوراخ کرده است. دیدن سقف و کاپوت سوراخ شده ماشینی که کنار خیابان پارکش کردهاید، صحنه نادری نیست. مریم برایم تعریف میکند که چند سال بعد از این حادثه، وقتی با همسر و فرزندش به دکه نوشابه فروشی معروف اهواز، «علی تگری» در مرکز شهر رفته بودند، در یک دعوای خیابانی تیری شلیک میشود: «من توی ماشین بودم و شوهر و بچهام رفتند نوشابه بگیرند. صدای شلیک آمد. من که تجربه حادثه دانشگاه را داشتم، با تمام توان فریاد میکشیدم. مردمی که از کنارم رد میشدند، داد میزدند ماشین را روشن کن و برو. 10 دقیقه بعد شوهر و بچهام آمدند و نمیدانید در آن دقایق چه به من گذشت. جایی سنگر گرفته بودند تا اوضاع آرام شود و بتوانند خودشان را به ماشین برسانند. هنوز جرئت نمیکنم بروم دکه علیتگری ولی خب چند جا نرویم؟ عروسی نرویم، فاتحه خوانی نرویم، دانشگاه نرویم!»
تیراندازی مایه تفاخر بعضیهاست
مریم به قول خودش حالا مار گزیده شده و به مراسم عروسی و فاتحه خوانی روستایی نمیرود چون میداند تیراندازی میشود اما خبر دارد که شیوخ طوایف تلاشهایی برای کم رنگ شدن این رسم کردهاند: «مدتی است که شیوخ میگویند اگر در مراسمی تیراندازی شود، محل را ترک میکنند. مردم عرب برای بزرگان احترام زیادی قائل هستند و دوست ندارند آنها را برنجانند برای همین در بعضی مراسم تیراندازی نمیشود اما معنیاش این نیست که باور مردم تغییری کرده است، فقط در معذوریت قرار میگیرند. چند وقت پیش یکی از بستگان همسرم در روستا فوت کرد و بزرگان طایفه اجازه تیراندازی ندادند. مدتی بعد در همان روستا شخص دیگری فوت کرد. این بار کسی حریف بازماندگان متوفی نشد. خانواده متوفای اول هم که دیدند منعی برای تیراندازی ندارند، عقده مراسم خودشان را خالی و شلیک کردند!» نظر مریم را درباره دلیل اعتقاد به این رسم میپرسم، جواب میدهد: «تیراندازی برای خیلیها مایه احترام و تفاخر است. در عروسی به افتخار داماد و پدر داماد و در عزا به افتخار مرده شلیک میکنند. مردم وقتی از خاک سپاری برمیگردند با خوشحالی تعریف میکنند که نمیدانی چه قیامتی شد!» چه چیزی باعث میشود معتقدان به رسم تیراندازی، اینهمه کشته و مصدوم را نادیده بگیرند؟ مریم توضیح میدهد: «مردم فکر میکنند این حوادث را افراد ناشی رقم زدهاند. میگویند فلانی بلد نبود، من بلدم و اتفاقی نمیافتد».
افراد خاطی تنبیه نمیشوند
در تحقیقاتم راجع به این رسم جایی خواندم که گاهی حادثه تیراندازی، با وساطت و مصالحه رفع و رجوع میشود و فرد خاطی تنبیه نمیشود. مریم این نکته را تأیید میکند: «بله، چون معتقد نیستند که تیراندازی اشتباه است. اگر اتفاقی بیفتد، میگذارند به پای خطا و اشتباه. اصلا اگر موضوع را از لحاظ قانونی پیگیری کنند، خودشان بعدا با چه رویی کلاشینکف به دست بگیرند؟ مردم بهشان میگویند یادت رفته فلانی را نبخشیدی؟ فقط کسانی که واقعا مخالف تیراندازی باشند، حوادث ناشی از آن را پیگیری میکنند به این امید که دیگران درس عبرت بگیرند ولی غالبا این اتفاق نمیافتد. معمولا چند نفر پادرمیانی میکنند و همه هم این را میدانند پس دلشان قرص است چون میدانند مشکلی برایشان پیش نمیآید. مردم این طور وقتها میگویند «جوان است، دلش خواسته دوتا تیر درکند». این رسم سابقه دارد، کسی به راحتی اشتباه بودنش را نمیپذیرد».
گفت وگو با یک فعال اجتماعی اهوازی که شاهد مرگ دختربچهای در مراسم خاک سپاری بوده است/ این جا تفنگ به نشانه بزرگی تبدیل شده است!
«ک. جعفری» 39ساله ، اهل «مسجدسلیمان» و فعال اجتماعی و محیط زیست است. آقای جعفری که شاهد فوت دختر هفت ساله یکی از بستگانش براثر تیراندازی در مراسم خاک سپاری بوده است، درباره دسترسی مردم جنوب به اسلحه و اعتقادشان به رسم تیراندازی توضیح میدهد.
چرا در برخی مناطق استان شما رسم تیراندازی همچنان پابرجاست؟
تفنگ از قدیم الایام به منظور شکار و دفاع از خود در خانههای ما وجود داشت اما الان کاربردش فرق کرده است. حالا مردم، بزرگی را با تفنگ میشناسند. کمتر پیش میآید که بگویند فلانی آدم بزرگی بود چون برای مثال بین طوایف وساطت میکرد که جنگ درنگیرد. معمولا میگویند فلان شخص آدم بزرگی بود چون خوب شکار میزد. رسم تیراندازی در مراسم هم که از قدیم به جا مانده، حالا صورت متفاوتی به خود گرفته است. قبلا در مراسم خاک سپاری اشخاص بزرگ، اسبی را با تفنگ آذین میبستند ولی الان هر کسی فوت میکند، بازماندهها تفنگ به دست میگیرند و باعث فوت چندین نفر میشوند. در واقع میخواهند احترام و بزرگی عزیزشان را نشان بدهند ولی این کار را با روش های دیگری هم میتوانند انجام بدهند. مثلا میتوانند به یاد و احترام عزیزشان نهال بکارند. وقتی میگوییم تیراندازی باید ممنوع شود، جایگزین هایی هم باید برایش درنظر بگیریم که مردم استقبال کنند.
چرا این همه کشته و مجروح تیراندازی تاثیر بازدارنده ندارد تا مانع تکرار این حوادث شود؟
خیلیها به پیامد تیراندازی واقف هستند ولی چون اشتباه بودن آن را عمیقا درک نکردهاند، در لحظههای حساسی مثل از دست دادن یک عزیز، همه چیز را فراموش و از احساسات شان پیروی میکنند. به تازگی یکی از آشناها در یک درگیری کشته شد. با تفنگ های مراسم خاک سپاریاش میشد یک ارتش را مسلح کرد. خانواده متوفی با تیراندازی میخواستند نشان بدهند عزیزشان جوان ورزشکار ارزشمندی بوده است و هم قصد داشتند به قاتلان او اعلام آمادگی کنند که منتظر عواقب کارشان باشند! مسئله، فرهنگی است و فقط به تیراندازی در عزا و عروسی محدود نمیشود. چند وقت پیش یک نوجوان 18ساله در یک درگیری بیاهمیت سه مرد را با کلاشینکف کشت.
دسترسی آسان به سلاح هم وضع موجود را غیرقابل کنترلتر میکند.
بله، ما با عراق مرز داریم و قاچاقچیها عین آب خوردن با قایق اسلحه وارد میکنند. نکته مهمی که نباید از آن غافل شویم این است که ناهنجاریها و مشکلات در جامعه زیاد شده است. روی آوردن مردم به رفتارهای پرخطر، هم بر گرفته از وضع موجود است و هم به نوعی اعتراض به آن. خیلی از خانوادهها برای مراقبت از خودشان اسلحه نگه میدارند چون به کرات شنیدهایم که یک عده اوباش سر راه زن و بچه مردم کمین کردهاند یا در روز روشن، مسلح ریختهاند توی خانه مردم و مالشان را بردهاند. حالا که به سلاح دسترسی داری، بعید نیست که برای خودنمایی در مراسم هم از آن استفاده کنی. البته شرایط موجود، تداوم این رسم را توجیه نمیکند. داستان آن فرد را شنیدهایم که جلوی پای خودش را در قایق سوراخ میکرد و معتقد بود رفتارش برای دیگران ضرری ندارد. کسی نمیتواند بگوید استفاده کردنش از تفنگ، دلایل شخصی دارد و به دیگران مربوط نیست. همه ما از این رسم متضرر میشویم.